به گزارش آوای هگمتان، حاج محمود دادفرما مشهور به “حقیقت” فردی مومن، متعهد و انقلابی بود که در مغازه کتابفروشی اش در خیابان باباطاهر امرار معاش می کرد اکثر کسبه آن محل ایشان را بهعنوان فردی مومن، متعهد و وارسته می شناسند. وی با توجه به روحیه مبارزاتی و شخصیت مومن و متعهدی که داشت درسال ۱۳۴۲ به تبعیت از فرمان امام خمینی رحمت الله به طور جدی وارد فعالیت های مبارزاتی و انقلابی گردید. وی با نشر اعلامیه و فروش رساله امام، مبارزات خود را آغاز کرد. این خلاصه ای از زندگی مردی نستوه با اراده ای آهنین در مبارزات انقلاب بود. در پی این مبارزات و فعالیت های سیاسی چندین بار توسط ساواک دستگیر شد و در زندانهای همدان، سنندج، تهران و زندان قصر مورد شکنجه قرار گرفت که در پی شکنجه هایی از جمله ندادن غذا به محبوسین، جسم ایشان بیمار و بستری شد اما همچنان متعهد به اصول انقلابی خویش ماند.
اطلاعات اندکی راجع به حاج محمود داشتم چندین سال گذشته برای خرید کتاب از نزدیک با ایشان برخورد داشتم، فردی آرام و محجوب، بعدها شنیدم که همین فرد محجوب زمانی دمار از روزگار رژیم شاهنشاهی درآورده و لرزه بر اندام آنها انداخته است.
پرس و جو کردم و فهمیدم که در سال ۸۶ دعوت حق را لبیک گفته، مصرانه به دنبال فرزندانش قدم برداشتم و در نهایت دختر ارشد این خانواده میزبان قلمم شد/
*پدرم هیچگاه سهم خواهی نکرد
خانم زهرا دادفرما از آن دوران برایمان روایت کرد و گفت: پدرم بعد از انقلاب نه تنها سهم خواهی نکرد بلکه هیچ گاه از خود سخنی نگفت و همه فراموش کردند که زمانی طلایه دار مبارزات و کسی که اعلامیه ها را به دست آنها می رساند الان کجای این روزگار زندگی را می گذراند.
فرزند این مبارزانقلابی با یادآوری آن زمان لحظه ای مکث کرد و دوباره ادامه داد: پدرم راه و روش، خط و خطوط انقلاب را پس از کودتای ۱۳۳۲ و سقوط حکومت ملی مصدق به هم رزمانش گوشزد کرد تا به کج راه نروند .
پس از بازگشت مجدد شاه مغازه جوراب فروشی خود را تبدیل به کتاب فروشی کرد تا حلقه ارتباطی خود با انقلابیون را از این کتاب فروشی مجدد وصل کند مغازه ای کوچک با کتابهای مذهبی با نام کتاب فروشی “حقیقت”…
حاج محمود پنج سال از عمر خود را در زندانهای مختلف به سر برد البته اقدامات او از چشم ساواک پنهان نبود و پیش از سفر محمدرضا شاه به همدان ساواک او را صدا کرد و اولتیماتوم داد که “مراقب حرکات خود باش و تا یک هفته اجازه خروج از شهر را نداری”
*ملاقات با امام خمینی(ره)
از شیرین ترین خاطراتی که همیشه از آن یاد می کرد حضور در منزل امام خمینی ( ره) و ملاقات با ایشان بود، اعلامیه های امام را پس از ماجرای فیضیه پنهانی به همدان می آورد و همیشه از اینکه نوار سخنرانی امام را تکثیر و توزیع می کرد بر خود می بالید که در همین اثنا دستگیر و زندانی شد .
در زندانی های بعدی ابتدا در زندان” قزل قلعه “و سپس به” زندان قصر”منتقل شد و ۵۷ روز در سلول انفرادی مورد شکنجه قرار گرفت.
حاج محمود برای سومین بار در سال ۱۳۴۹ هنگام پخش اعلامیه (شهید آیت الله سعیدی و رساله امام خمینی) دستگیر شد و از همدان به تهران برده شد.
*” باز شما داد می فرمائید خیلی ها در این مملکت جیک هم نمی زنند”
یکی از خاطراتی که همیشه هنگام تعریف کردن آن لبخند بر لب پدرم می نشست این بود که ساواک ۲۹ جلد رساله از او گرفت و زمانیکه از او می پرسند چرا ۲۹ جلد؟ می گوید” یک جلد را برای خودم برداشته ام”
پدرم مدتی هم بند محمود اعتماد زاده ( م ا به آذین) نویسنده گیلانی با گرایشات تفکرات مارکسیستی بود که بعنوان حزب توده زندانی شده و با پدرم که مسلمانی با تمامی اعتقادات راسخ و محکم بود هم بند شد، جالبه ماجرا اینجاست که “به آذین” در کتاب ( میهمان این آقایان – خاطرانت زندان در سال ۵۰ به چاپ رسید ) چند صفحه به هم نشینی با پدرم در زندان اشاره کرده و نوشته: “مردی با ته ریش خرمایی نامش را می پرسم میگوید دادفرما از اهالی همدان است، می گویم باز هم شما داد می فرمائید خیلی ها در این مملکت جیک هم نمی زنند”
پدرم در مورد” به آذین اینگونه” می گفت: ” به آذین ” بعد از انقلاب برای اینکه اعدام نشود از تفکرات مارکسیستی برائت جست .
*کتابفروشی من مشتری های خاصی داشت
حاج محمود همیشه از داشتن مشتری هایی چون آیت الله خزعلی، شهید باهنر، آیت الله خامنه ای و…به خود می بالید و حتی برای دانشجویان و طلاب سودی دریافت نمی کرد.
*سخن پایانی
حاج محمود به خاطر آزار و شکنجه هایی که در زندان دید دچار مشکلات عدیده گوارشی شد که تا آخر عمر گریبانش را گرفت از دیگر شکنجه هایی که ساواک بر سر حاج محمود پیاده کرد کشیدن ناخن بود اما در برابر هیچ یک از رنج هایی که به او تحمیل شد، خم به ابرو نیاورد.
باید بگویم پدرم بسیار ساده زیست بود و از نکات برجسته و مهم اخلاقی او دستگيري از مردم بود اصلا نمی پرسید “تو کی هستی” و هر کاری از دستش برمیآمد برا همه انجام می داد. مهر و محبت ورزیدن به افراد را تکلیف خود می دانست بسیار بذله گو و خوش مشرب بود، اهل مدارا و مهربانی بود و مردمداری را سرلوحه قرار میداد. یکی از شاخص های مهم شخصیتی او صبوری فوق العاده ایشان بود و کمتر کسی عصبانیت اورا دیده بود.
*این مبارز انقلابی در کمال گمنامی در سال ۸۶ دار فانی را وداع گفت، شادی روح حاج محمود دادفرما شاخه گلی صلوات هدیه کنید.